هگل را مروّج «فلسفه تاريخ» مي دانند که معتقد به وجود نيرو و عامل واحد و يا چند
نيروي مشخّّص حاکم بر شکل گيري تاريخ هستند. به عبارت ديگر، تاريخ تکرار مي شود
(به قول آمريكايي ها؛ خود را تكرار مي كند). هگل براي اثبات فرضيه «فلسفه
تاريخ» از تاريخ طولاني ايران چندين مثال آورده که تکرارهاي واضح در آن ديده مي
شود از جمله مشابهت تغيير کامل اوضاع ايران در پايان عهد هخامنشيان و پايان عهد
ساسانيان است. به اين لحاظ ، هگل تاريخ ايران را تاريخي کامل اعلام کرده است.
او گفته است که در زمان داریوش سوم (هخامنشی) و یزدگرد سوم (ساسانی)، ایران
دچار فساد اداری ـ اقتصادی، درگیر مبارزه بزرگان برسر قدرت، بیخبری از وضعیت
توده ها و ضعف شاه (رئیس کشور) بود و این وضعیت در زمان شاه سلطان حسین نیز
مشاهده شد و هر سه بار ـ پس از چندی ناسیونالیسم ایرانی [ایرانیسم] سربرداشت و
میهن را نجات داد و آن را به صورت یک قدرت بزرگ آورد.
وی فرضیه «ديالكتيك هگلي» را بنياد نهاد كه بر اساس تز، آنتي تز و سنتز بوده
است. در تعريف اين فرضيه، هگل گفته است: همه تحولات تاريح داراي سه خصلت پايه
هستند و هر تحول تاريخ نيروي ضد خودرا به وجود مي آورد که با آن در معارضه
خواهد بود. هگل گفته است که براي درک هر جنبه فرهنگ انساني بايد مسير گذشته آن
را يافت و تاريخچه اش را دانست. هگل بود که تاریخ ملی را «میهن شناسی» و تاریخ
جهان را «گیتی شناسی» نامید و «میهن شناسی» را امری واجب برای هر تبعه اعلام
کرد